شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

شایان مرد آهنی

از شیر گرفتن

  سلام بر بهترین پسر دنیا. عزیزم امروز 5شنبه 31 خردادو ما امشب به مهمانی عروسی دعوتیم. اما من هنوز نمیدونم میخوام برم یانه. این روزا خیلی خسته و بی حوصله ام. شایانم چند وقتی بود که به فکر از شیر گرفتن تو بودم اما هر وقت به چهره معصومت نگاه میکردم پشیمان میشدم. اما کار به جایی رسید که تو وقتی من در خانه بودم بخوبی غذا نمیخوردی و فقط به یک چیز فکر میکردی تا بالاخره هفته پیش عزمم را جزم کردم و به تو شیر ندادم  فقط دو بار استفاده از تلخک باعث شد که تو معنی کلمه تلخ بودن بفهمی. روزای اول گاهی فراموش میکردی و به طرفم میومدی اما با شنیدن کلمه تلخ اخم میکردی و میرفتی. شب اول و دوم خیلی بیقراری کردی طوریکه خودمم گریه میکردم اما چاره...
30 خرداد 1392

برای پسرم

شایان عزیزم،پسر مهربونم،نمیدونی چقدر دلتنگ تو هستم. با وجودیکه فقط 3 ساعت از ندیدنت میگذرد اما دلم به اندازه یک دنیا برای تو تنگ شده. قشنگم نگاه معصومت را میپرستم اما نمیدانستم که گاهی باید... میدونی عزیزم دوست ندارم بعضی جملات کامل بشن اما همیشه دلم میخواهد که تو بهترین ها رو داشته باشی.زیباترینم گاهی فکر میکنم که لیاقتت بالاتر از خیلی چیزهاست اما تو حالا پیش من و برای من هستی دوست ذارم تمام دنیا بی کم و کاست مال تو باشد. دلم میخواهد هیچگاه غصه را در چشمان زیبایت نبینم و بخاطر همین برای تو تلاش خواهم کرد. نگرانیهایی که گاهی اوقات از زندگی روزمره به تو هم القا میشود بیش ازهر چیز خودم را نگران میکند و باز برخود لعنت میفرستم که چرا بخاطر تو...
25 خرداد 1392
1