از شیر گرفتن
سلام بر بهترین پسر دنیا. عزیزم امروز 5شنبه 31 خردادو ما امشب به مهمانی عروسی دعوتیم. اما من هنوز نمیدونم میخوام برم یانه. این روزا خیلی خسته و بی حوصله ام. شایانم چند وقتی بود که به فکر از شیر گرفتن تو بودم اما هر وقت به چهره معصومت نگاه میکردم پشیمان میشدم. اما کار به جایی رسید که تو وقتی من در خانه بودم بخوبی غذا نمیخوردی و فقط به یک چیز فکر میکردی تا بالاخره هفته پیش عزمم را جزم کردم و به تو شیر ندادم فقط دو بار استفاده از تلخک باعث شد که تو معنی کلمه تلخ بودن بفهمی. روزای اول گاهی فراموش میکردی و به طرفم میومدی اما با شنیدن کلمه تلخ اخم میکردی و میرفتی. شب اول و دوم خیلی بیقراری کردی طوریکه خودمم گریه میکردم اما چاره...
نویسنده :
مامان شایان بلا
10:53